مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در مجلد پانزدهم از کتاب شریف امام شناسى بحث مستوفایی را در مورد صحیفه سجادیه بیان می کنند که بخشی از آن تقدیم خوانندگان می شود. ایشان در آن مقال می نویسد: بارى چون اینک سخن ما در پیرامون کتاب عظیم صحیفه الهیّه کامله سجّادیّه است که از انشاء و املاء امام همام حضرت سیّدالعابدین و زین السّاجدین على بن الحسین بن على ّبن أبى طالب- علیهم أفضلا لصَّلوة و أتَمّا لتّحیّة والإکرام- است، این حقیر فقیر در بدو مطلب هیچ حدّ و رَسْم و تعریفى را که تا به حال از زمان خود آنحضرت سرودهاند و سر دادهاند و علماء و ادباء و شعراء و مورّخین و مفسّرین و حکماى عالیمقدار و عرفاء ذوى العزّة و الاعتبار گفتهاند و مىگویند، بهتر و ارزشمندتر از همین چند فقره دعائى که آنحضرت در روز عرفه به درگاه حضرت ذو الجلال از روى ابتهال انشاء نمودهاند ندیدم که بیاورم...
ایشان پس از بیان فقراتی از دعای چهل و هفتم صحیفه کامله سجادیه، اشاره به مضامین بلند آن نموده بیان می کند: [در این دعا] ملاحظه مىشود که آنحضرت چگونه از حقیقت امامت و خلافت پرده برداشته و موقعیّت آن را و وظیفه امَّت را نسبت به آن و لزوم امام زمان را صریحاً بیان نموده اند! و ما مىتوانیم تمام مضامین ادعیه و زیاراتى را که أئمّه ذکر نمودهاند و أبواب توحید و ولایت را که مفصّلًا در اخبار آورده شده است از همین چند فقره کوتاه و مختصر استنتاج و استخراج و استنباط نمائیم...
اهمیت صحیفه کامله سجادیه
علامه طهرانی با اشاره به دعای صحیفه سجادیه می افزاید: این است نمونهاى از صحیفه کامله سجّادیّه که أُولوا الالباب را غرق تحیّر نموده و زیرکان عالم را به تفکّر واداشته و حکیمان اندیشمندان را به دنبال خود کشیده، و عالمان ذى درایت را به قبول واداشته، و عارفان روشن ضمیر را به خضوع و خشوع در برابر این مکتب به زانو درآورده است.
تا جائى که مىبینیم: آن مرد جلیل و حکیم و متألّه و فقیه خبیر و شاعر مُفْلِق و أدیب قدرتمند و جامع جمیع کمالات حسنه: آیت ربّانى مرحوم سیّد علیخان کبیر مدنى شیرازى- تغمّده الله برضوانه- چنان شرح عظیمى بر آن مىنگارد که نیاز ارباب فضل و دانش را بدان صحیفه مبرهن مىدارد و بدون آن شرح گوئى حقّ صحیفه ادا نشده و به عالم ادب و عرفان بروزى نداشته است. و یا محقّقینى همچون ملّا محمد محسن فیض کاشانى بر آن تعلیقه دارد، و شیخ بهاء الدین عامِلى و سیّد محمّد باقر داماد معروف به میرداماد شروح مُمَتّع و مفیدى بر آن نگاشتهاند غیر از شروحى که اخیراً افرادى همچون آیت الله مدرّسى چهاردهى، و تعلیقهاى به نام آیت الله میرزا ابو الحسن شعرانى بر آن نوشتهاند.
سخن طنطاوى جوهرى درباره صحیفه
ایشان در ادامه چنین حکایت می کند: آیت الله أبو المعالى سیّد شهاب الدّین مرعشى نجفى- رضوان الله علیه- مىگوید: من نسخهاى از صحیفه شریفه را در سنه 1353 براى مطالعه علّامه معاصر شیخ جوهرى طنطاوى صاحب تفسیر معروف مفتى اسکندریّه فرستادم. از قاهره خبروصول صحیفه را براى من نوشت و در برابر این هدیه گرانقدر از من سپاسگزارى نمود، و در تمجید و تحمید از این نسخه سخن بسیار گفت تا آنکه گفت: وَ مِن الشِّقاءِ أنَّا إلى الآنِ لَمْ نَقِفْ عَلَى هَذا الأثَرِ الْقَیِّم الخالِدِ مِنْ موارِیثِ النُّبُوَّةِ و أهلِ البیتِ. وَ إنِّى کَلَّما تَأمَّلْتُهَا رَأیْتُها فَوقَ کلامِ المَخلُوقِ وَ دُونَ کَلَامِ الْخَالِق- الى آخر ما قال.
«و از نگون بختى و محرومیّت ماست که ما تا الآن بر این اثر استوار جاویدان، از مواریث نبوّت و اهل بیت واقف نگشتهایم! و حقّاً و حقیقةً من هر قدر در آن تأمّل و تفکّر نمودهام آن را ما فوق کلام مخلوق و مادون کلام خالق یافتهام»- تا آخرگفتارش.
و بقیه گفتار علّامه جوهرى طنطاوى این است که: از ایشان سؤال مىکند که آیا تاکنون کسى از علماء اسلام شرحى بر آن نوشته است؟! و آیة الله مرعشى در پاسخ نامه او شارحینى را که مىدانستند نام مىبرند و کتاب «ریاض السّالکین» تألیف سید علیخان را به ایشان تقدیم مىدارند، و معظّم له در جواب مىنویسد که: من مصمّم و آمادهام که بر این صحیفه گرامى شرحى بنویسم.
گفتار سید علیخان مدنى کبیر شارح صحیفه
علامه طهرانی نام بردن از محقّق علیم و حکیم خبیر سیّد علیخان کبیر (شارح صحیفه سجادیه)(سید علیخان مدنى شیرازى از اعلام علماء تشیّع و مفاخر شیعه است و کمتر کسى به جامعیّت وى یافت مىشود. وى ازنوادگان حضرت سید محمّد پسر حضرت زیدشهید مىباشد. ترجمه احوال او در بسیارى از کتب آمده است.) ترجمه گفتار وی در کتاب «ریاض السالکین» در معرفی صحیفه کامله سجادیه را چنین می آورد: «بدانکه: تحقیقاً بر این صحیفه شریفه اثر بارزى است از علم إلهى، و در آن رائحه و بوى عطرى است از کلام نبوى. و چگونه این طور نباشد در حالى که آن شعلهاى است از نور مشکاة رسالت و وزش هواى عطرآگینى است از بوى جان پرور باغهاى امامت تا به جائى که بعضى از عارفان درباره آن گفتهاند: صحیفه سجّادیّه در همان مجراى الهامات و وحیهاى آسمانى، و در همان منهج و مسیر صحیفههائى است که به صورت لوح از عرش حضرت بارى نازل مىشده است، به جهت آنکه مطالبى که در آن مندرج مىباشد مشتمل است بر أنوار حقایق معرفت، و میوههاى شیرین باغها و بستانهاى حکمت. و علماء أخیار، و صرّافان و ناقدانقُدَما از پیشینیانِ اهل صلاح به آن لقب زبور آل محمّد داده و انجیل اهل بیت مىگفتهاند.
شیخ جلیل و بزرگوار محمّد بن على بن شهرآشوب در «معالم العلماء» در ترجمه احوال متوکّل بن عُمَیر ذکر کرده است که: وى دعاى صحیفه را که ملقَّب به زبور آل محمّد است، از یحیى بن زید بن على علیه السّلام روایت نموده است.
و امّا بلاغت بیان و برترى گفتار صحیفه به حدّى است که: سخنوران ساحر و فصیحان و ادیبان سحرانگیز باید در برابر آن به سجده درآیند، و سران و سروران دانشمند از آوردن مثل آن به عجز و ناتوانى معترفند و اقرار نمایند که: نبوّت غیر از کهانت مىباشد؛ و حقّ و باطل در یک مرتبه و یکسان نمىباشند. و کسى که بخواهد در اطراف و جوانب آسمان بلند و درخشان آن گردشى کند و چرخى بزند با فکر ظلمانى و اندیشه تاریک خود که داخل در کسوف جهل و خسوف نادانى فرو رفته است، با تیرهاى خِذلان و سهام نکبت و سرافکندگى روبرو شده، ستارگان نورانى و متحرّک آسمان علم و شِهاب ثاقِب درایت و معرفتْ او را با تیر هلاکت هدف گرفته، محو و نابود مىگردانند.
ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب آل أبى طالب» حکایت نموده است که: چون نزد بعضى بلغاء بصره سخن از صحیفه کامله به میان آمد، گفت: اینک بگیرید از من که من مثل آن را براى شما املاء و انشاء مىکنم. وى قلم را به دست گرفت و سرش را پائین آورد که بنویسد؛ دیگر نتوانست سرش را بلند کند تا اینکه بمرد. و به جان خودم قسم، او در گفتارش افراط نمود و از حقّ بدور افتاد پس سخط إلهى به وى رسید.»
علامه طهرانی از محدِّث قمّى نقل کرده است که به صحیفه لقب انجیل اهل بیت و زبور آل محمّد را دادهاند و به آن اخْتُ الْقُرْآن گفته مىشود و ایشان از سیّد محمّد بن على بن حیدر موسوى در کتاب «تَنْبیه و سَنِ الْعَیْن» آورده که زیدیّه و امامیّه آن را از رجالشان روایت نمودهاند.
علامه طهرانی سپس از معالم العلماء نقل می کند که اوّلین کسى که تصنیف نمود در اسلام، أمیر المؤمنین علیه السّلام بود که کتاب الله جلّ جلاله را جمع نمود، پس از وى سلمان فارسى رضى الله عنه، وسپس ابوذرّ غفارى رحمه الله بعداً أصْبَغ بن نُبَاتَه، و پس از او عبید الله بن أبى رافع، و سپس «صحیفه کامله» از زین العابدین علیه السّلام بوده است.
لزوم انس با صحیفه سجادیه
این استاد وارسته در لزوم انس با صحیفه سجادیه و کتب معصومین علیهم السلام خاطرنشان می کند: بارى قرائت و تلاوت و ممارست و مزاولت بر أدعیه کامله صحیفه سجّادیّه در میان علماء اعلام و سابقین که علم را با عمل و تخشّع و ابتهال و تجنّب از هواى نفس امّاره توأم نموده بودند، امرى معلوم و معروف بوده است؛ و در میان حکماء وفلاسفه ذوى مقدار و عرفاء عالیمقام اسلام امرى ضرورى و لازم به شمار مىآمده است به طورى که ملازم بودن با صحیفه را همانند قرآن عظیم، و حفظ أدعیه آن را همانند حفظ سور و آیات کتاب إلهى از فرائض و واجبات خود مىشمردهاند؛ و اکتفا به خواندن دعاهاى سطحى و روزمرّه طبق عادت نمىنمودند؛ و أدعیه مولانا أمیر المؤمنی(ع) را که داراى صبغه خاصّى از توحید و عظمت و ابّهت بوده است چنانکه از صحیفه سماهیجى، و صحیفه ثانیه نورى پیداست، شعار و دِثار خود کرده بودند و با خواندن و مداومت بر صحیفه سجادیه، راه راز و نیاز و ابتهال را به درون خود کشانده، و سَر و سِرِّى با حضرت ربّ ودود پیدا مىنمودهاند؛ و زنگار نفس امّاره و خبیثه و متوجّه به عالم کثرت و تعیّنات اعتباریّه را با آن مىزدودهاند و بالأخره مردمى روشن ضمیر و پاکدل و دور از هواى نفس و یا عارى از آن بار مىآمدهاند. و چنین افرادى از أعلام علماء بالله و حکماء و عرفاء ستوده و وارسته و از نفس برون جسته و به خدا پیوسته، نه تنها خودشان را منوَّر مىکردهاند، بلکه تا شعاع وسیعى عالم بشریّت را به طهارت و نزاهت و قداست سوق مىدادهاند.
خواب مجلسى اوّل (ره) درباره صحیفه
ایشان چنین ادامه می دهد: در اینجا به نظر رسید حکایتى از جدِّ أعلاى مادر پدرى خود: محدّث عظیم، و سالک وارسته، و اخلاقى کبیر مرحوم مجلسى اوَّل- رضوان الله علیه- آورده شود، تا جانها از آن سبک و منهاج معطّر گردد؛ و با مزاولت و تدبّر و تفکّر در صحیفه امام السّاجدین قبل از نزول در گور، به فکر خودشان بیفتند، و در فکر علاج و چارهاى برآیند! و گرنه سوگند به خدا و مقام عزّت و جلال او که با این درسهاى متعارف و معمول حوزوى بدون بررسى و محاسبه نفس و طىّ طریق و منهاج اولیاى راستین که صحیفه سجّادیّه را نصب العین قرار داده و با آن روح خود را صیقل و جلا زدهاند، کار از پیش نمىرود و نه خود و نه دیگران تمتّع و بهرهاى نخواهند یافت.
ایشان حکایت را طبق عین نوشته مرحوم آیت الله آقا میرزا محمّد على مدرسى چهاردهى رشتى در مقدّمه شرح صحیفه خود نقل مىکند که: مرحوم مجلسى مىفرماید که: در أوائل سنّ خود مایل بودم که نماز شب بخوانم، لکن قضاء بر ذمّه من بود، به واسطه آن احتیاط مىکردم. خدمت شیخ بهائى [استاد خود] عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سیزده رکعت. لکن در نفسم چیزى بود که نافله خصوصیّت دارد. فریضه چیز دیگرى است.
شبى از شبها بالاى سطح خانه خود بین نوم و یقظه بودم، حضرت قبلة البَرِیَّة امام المسلمین حجّة الله على العالمین [حجت ابن الحسن] عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را دیدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار عالیمقدار- علیه الصّلوةو السّلام- رسیدم، و از مسائلى سؤال نمودم که از جمله آن مسائل خواندن نماز شب بود که سؤال نمودم فرمودند: بخوان! بعد عرض نمودم: یابن رسول الله(ص) همیشه دستم به شما نمىرسد! کتابى به من بدهید که بر آن عمل نمایم! فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا کتاب بگیر! گویا من مىشناختم او را.
رفتم و کتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و مىگریستم. یک دفعه از خواب بیدار شدم، دیدم در بالاى سطح خانه خود هستم. کمال حُزن و غُصّه بر من روى داد. در ذهنم گذشت که: محمّد تَاجَا همان شیخ بهائى اس. و تاج هم از بابت ریاست شریعت است، چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ در مَدْرَس خود با سیّد ذوالفقار علىّ جُرْفَادِقانى (گلپایگانى) مشغول به مقابله صحیفه است.بعد از فراغ از مقابله، کیفیّت حال را عرض نمودم.
فرمودند: انشاء الله به آن مطلبى که قصد دارید خواهید رسید .از اینکه مرا متّهم به بعضى از چیزها مىدانست [آخوند ملّا محمّد تقى مجلسى متّهم به تصوّف بود. (منه) این تعلیقه از مرحوم شارح مدرّسى مىباشد.] خوشم نیامد از این تعبیر.
آنگه محلّى که حضرت- علیه الصّلوة و السّلام- را در آنجا دیدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانیدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را که مىشناختم. مرا که دید گفت: مُلَّا محمّد تقى! من از دست طلبهها در تنگ هستم. کتاب از من مىگیرند پس نمىدهند. بیا برویم در خانه بعضى از کتب که موقوفه مرحوم آقا قدیر هست، به تو بدهم!مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر کتابى که مىخواهى بردار.
دست زدم و کتابى برداشتم. نظر نمودم دیدم کتابى است که حضرت حجّة الله روحى فداه دیشب به من مرحمت فرموده بودند. دیدم که صحیفه سجّادیّه است مشغول شدم به گریه و برخاستم. گفت: دیگر بردار! گفتم: همین کتاب کفایت مىکند. پس شروع نمودم در تصحیح و مقابله و تعلیم مردم. و چنان شد که از برکت کتاب مذکور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدَّعوة شدند. مرحوم مغفور مجلسى ثانى مىفرماید: که چهل سال در صدد ترویج صحیفه شد. و انتشار این کتاب به واسطه آن مرحوم شد که الآن خانهاى نیست که صحیفه در آن نباشد.
تواتر صحیفه کامله سجّادیّه
علامه طهرانی تاکید می کند: صحیفه کامله سجّادیّه از متواترات مىباشد؛ و مانند نسبت کتاب «کافى» به کلینى، و «تهذیب» به شیخ طوسى، که از متواترات است و در آن محلّ شبهه و تردید نیست، نسبت این صحیفه الهیّه به حضرت امام سیّد السّاجدین زین العابدین على بن الحسین بن على بن أبى طالب- علیهم أفضل الصّلوة و أکمل التّحیّه و السّلام- چنین است.
علماء أعلام و محدّثین عظام ما از زمان حضرت باقر علیه السّلام تا به حال آن را یداً بِیَدٍ و لساناً عن لسانٍ و کتابةً عن کتابٍ روایت نمودهاند؛ و در هر دوره و زمان تواتر داشته است، و همان طور که خواهیم دید نسبت جهالت یا ضعف به بعضى از راویان آن که در مفتتح صحیفه مکتوبه و مطبوعههاى فعلى وارد است أبداً ضررى بدان نمىرساند. چرا که این سند مانند ضَمّ الحَجَر على جنب الانسان است که بدون آن هم انسانیّتش کامل، و با وجود آن هم چیزى بر آن افزوده نمىگردد. جائى که أدعیه صحیفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متّصل و منسجم بوده باشد، لو فرض که این سند هم در میان نبود، نبود.
نظر شما